.آیرتون سنا دا سیلوا در تاریخ ۲۱ مارس ۱۹۶۰ در شهر سائو پائولو، برزیل، به دنیا آمد .او در خانوادهای متمول رشد کرد و از همان سالهای کودکی، علاقهای عمیق به دنیای خودرو و سرعت از خود نشان داد پدرش مالک یک تعمیرگاه مکانیکی بود و در آنجا ماشینهای کارتینگ را تعمیر میکرد. همین فضا الهامبخش آیرتون شد تا از همان سنین پایین وارد دنیای مسابقات سرعت شود. نخستین تجربه رانندگی او با یکی از کارتینگهایی بود که پدرش برایش آماده کرده بود. سنا فردی بسیار مذهبی و درونگرا بود، اما در عین حال شخصیتی کاریزماتیک و جدی در کار داشت. هرگز ازدواج نکرد. او در کنار فعالیت حرفهای، نقش پررنگی در امور خیریه ایفا میکرد و کمکهایش به کودکان فقیر در برزیل هنوز هم زبانزد است
سنا فعالیت حرفهای خود را با مسابقات کارتینگ در اواخر دهه ۱۹۷۰ آغاز کرد. او در مدت کوتاهی درخشش زیادی از خود نشان داد و در دهه ۱۹۸۰ به اروپا رفت تا در مسابقات فرمول فورد و سپس فرمول ۳ شرکت کند. در سال ۱۹۸۴، وارد فرمول یک شد و نخستین حضورش را با تیم 'تولمن' تجربه کرد. مهارت شگفتانگیز او در رانندگی، بهویژه در شرایط بارانی، بهسرعت توجه تیمهای بزرگ را به خود جلب کرد. سپس به تیمهای 'لوتوس' و پس از آن 'مک لارن' پیوست و با این تیم، بزرگترین افتخاراتش را رقم زد. او در پایان حرفهاش به تیم 'ویلیام' پیوست و تا آخرین لحظات زندگی، در اوج رقابت باقی ماند
سنا طی دوران فعالیت خود، ۳ بار قهرمان جهان فرمول یک شد: در سالهای ۱۹۸۸، ۱۹۹۰، و ۱۹۹۱، هر سه با تیم مکلارن. او به خاطر تسلط بینظیرش بر خودرو در شرایط بارانی و پیچیده، شهرتی جهانی یافت و اغلب از او بهعنوان یکی از بهترین رانندگان تاریخ یاد میشود. رقابت پرتنش و تاریخی او با آلن پراست از جذابترین فصلهای تاریخ فرمول یک به شمار میآید و نقش مهمی در شکلگیری افسانه سنا داشت. در زمان خود، رکورددار بیشترین پولپوزیشن (آغاز مسابقه از خط اول) بود و همواره به دقت، تمرکز و تعهد بینظیرش شهرت داشت
آیرتون سنا، رانندهای که با قلبش رانندگی میکرد، نه فقط با فرمان. در دهه ۱۹۸۰ و اوایل ۹۰، دنیای فرمول یک شاهد یکی از مهیجترین و پرتنشترین رقابتهای تاریخ بود؛ رقابتی میان سنا، مردی احساساتی و مهاجم از برزیل، و آلن پراست، رانندهای فرانسوی با ذهنی تحلیلی و آرام. همتیمی شدن این دو در تیم مکلارن در سال ۱۹۸۸ بهشکلی برقآسا جرقه رقابت را زد. سنا در همان سال نخست با مهارت خیرهکنندهاش در باران، قهرمان جهان شد و پراست را پشت سر گذاشت. اما این تنها آغاز داستان بود. سوءتفاهمها، برخوردها در پیست، و تفاوت عمیق در شخصیتها باعث شد روابط شخصی آنها بهتدریج متشنج شود. در سال ۱۹۸۹، برخوردشان در مسابقه سوزوکا منجر به قهرمانی پراست شد، و سال بعد، با شرایطی مشابه و انتقامجویانه، سنا به قهرمانی رسید. هر دو بار قهرمانی با برخوردهایی همراه بود که هنوز در حافظه علاقهمندان زنده است. با این حال، رقابت آنها تنها به دشمنی ختم نشد. پس از انتقال پراست به تیم فراری و سپس بازنشستگیاش، رابطه آنها رو به بهبود رفت. پراست از جمله معدود افرادی بود که سنا پیش از حادثه مرگبار در ایمولا (۱۹۹۴) با او صحبت کرد. پراست بعدها گفت: «میان ما احترام عمیقی وجود داشت، حتی در سختترین روزها.» رقابت آنها نه تنها سطح فنی فرمول یک را بالا برد، بلکه آن را به عرصهای برای نمایش تقابل شخصیت، شجاعت و انگیزه انسانی تبدیل کرد. سنا و پراست، دو نیمهی متضاد یک داستان حماسی
در تاریخ اول مه ۱۹۹۴، آیرتون سنا در جریان گرندپری سنمارینو در پیست ایمولا، ایتالیا، دچار سانحهای مرگبار شد. خودروی او در پیچ «تمبورلو» با شدت به دیواره برخورد کرد و ضربه وارده منجر به مرگ او در همان روز شد. این حادثه جامعه جهانی را در بهت و اندوه فرو برد و نقطه عطفی در تاریخ فرمول یک شد؛ بهطوریکه پس از آن، تغییرات گستردهای در مقررات ایمنی مسابقات ایجاد شد
آیرتون سنا برای مردم برزیل تنها یک قهرمان ورزشی نبود، بلکه نماد امید، تلاش و ملیگرایی بهشمار میرفت. حضور او در پیستها، غرور ملی را برای مردمی که درگیر مشکلات اقتصادی بودند، زنده میکرد. پس از مرگش، بنیاد خیریه سنا توسط خانوادهاش تأسیس شد و تاکنون در زمینه آموزش کودکان در برزیل فعالیت میکند. یاد و نام او همچنان زنده است؛ چه در قلب طرفداران فرمول یک، و چه در میان میلیونها انسانی که تحت تأثیر شخصیت و ارزشهای انسانیاش قرار گرفتند